فریب خوردن. فریفته شدن. از راه به در رفتن: نخوری گول سکندر نروی همره خضر چند گردی ز پی چشمۀ حیوان محتاج. باقر کاشی (از بهار عجم). من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 349). از این دروغ راست نما گول خورده. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 368). در لهجۀ یزدی ’گال خوردن’ در بازی مخصوص ’گوبازی’ به کار رود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
فریب خوردن. فریفته شدن. از راه به در رفتن: نخوری گول سکندر نروی همره خضر چند گردی ز پی چشمۀ حیوان محتاج. باقر کاشی (از بهار عجم). من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 349). از این دروغ راست نما گول خورده. (از تاریخ عالم آرای عباسی ص 368). در لهجۀ یزدی ’گال خوردن’ در بازی مخصوص ’گوبازی’ به کار رود. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)